بیانیه شدیداللحن باشگاه نساجی علیه کادرفنی این تیم
تاریخ انتشار: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۷۵۹۱۰۲
خبرگزاری میزان- باشگاه نساجی مازندران علیه کادرفنی این تیم بیانیه شدیداللحنی را صادر کرد.
به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری میزان، باشگاه نساجی مازندران در واکنش به صحبتهای کادرفنی این تیم علیه فرهاد صنیعیفر مالک باشگاه نساجی، بیانیهای را به شرح زیر صادر کرد:
«ظاهراً بیان حرفهای دروغ و صدمن یکغاز در خصوص لباس تیم، زمین تمرین، آب معدنی، پرواز یا سفر زمینی و .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او در حالی مهندس صنیعیفر را متهم به این مسئله میکند که دست به هر کاری زد تا نساجی نتیجه نگیرد! که مهندس صنیعیفر طی دو فصل و نیم اخیر با هزینهکردی حدود ۲۵ میلیارد تومان نساجی مازندران را به جایگاه امروز ولو بالاتر رسانده و کدام عقل سلیمی میتواند بپذیرد، سرمایهگذاری این مقدار از سرمایهاش را پای یک تیم بریزد و آنگاه تلاش کند همان تیم نتیجه نگیرد؟! مگر اینکه فردی نادان چنین حرفی را به زبان آورده و عدهای نادانتر از او هم پذیرای چنین خزعبلی باشند!
مطهری در بخش دیگری از مصاحبهاش گفت: «صنیعیفر بارها تلفنی به ما گفت: عباسزاده را از تیم اخراج کنید، اما این مسئله به صنیعیفر ربطی ندارد چراکه استفاده از بازیکنان در حیطه اختیار کادر فنی است و به مالک باشگاه این مسائل ربطی ندارد» اگر بازی نکردن عباسزاده در حیطه اختیارات کادر فنی است، پس چرا سعی دارید مالک باشگاه را روبهروی بازیکن و هوادار قرار دهید؟! شهامت داشته باشید و بگویید ما با تشخیص خودمان در بازیهای اخیر عباسزاده را بازی ندادیم! اگر هم به حرف مهندس صنیعیفر (اگر چنین حرفی را بیان کرده باشد) گوش کردهاید، پس چرا میگویید او حق ندارد دخالتی در امور تیم داشته باشد؟ راستی شما اگر حرف مهندس صنیعیفر را گوش میکردید، پس چرا نسبت به دستور ایشان برای بازگشت امید سینک به تمرینات توجهی نکردید و اجازه ندادید این بازیکن در روزهای پایانی هفته قبل به تمرین نساجی بازگردد؟ همین مسئله نشان میدهد شما قضیه عباسزاده را دستاویزی قرار دادهاید برای تخریب مالک باشگاه و قرار دادن او در مقابل خیل عظیم هواداران، ولی در حالی که شما تنها بر اساس تشخیص خود رفتار کرده و کاپیتان تیم را نیمکت نشین کردهاید!
درباره پرواز تیم یا سفر زمینیاش به رشت هم چند بار سخن گفته شده و مردم در جریان واقعیت قرار گرفتهاند و به همین مقدار بسنده میکنیم؛ بیچاره پیکان و سایپا که بهرغم هزینههای هنگفت و حتی درنظر گرفتن سفر هوایی به رشت برای رسیدن به یک جایگاه مطلوب به لطف درایت شما و همکارانتان! در حسرت رسیدن به یک مقام شایسته سوختند و در نهایت هم مجبور به امضای حکم اخراجتان شدند.
از پرداختی تیم به بازیکنان و مربیان گفتید که فقط به مورد خودتان اشاره میکنیم تا مردم در جریان واقعیات قرار بگیرند؛ جنابعالی برای حضور نیمفصل در نساجی مازندران آن هم بهعنوان کمک مربی ۲۰۰ میلیون تومان طلب کردید که با مخالفت مالکین مواجه شد و عذر شما را از جلسه خواستند و در نهایت چند روز بعد با وساطت مجید جلالی و چند دوست مشترک قرارداد شما به امضاء رسید! شما ابتدا چند روز بعد از عقد قرارداد یک چک ۱۰۰ میلیون تومانی از مهندس صنیعیفر گرفتید و بعد از همان بازی با استقلال که دربارهاش مرثیهسرایی کردید، از اختلاف دو مالک سوءاستفاده کرده و به سراغ مهندس حدادیان رفتید و با بیان اینکه پولی دریافت نکردید! ۵۰ میلیون تومان از ایشان گرفتید و جمع دریافتی خود را به ۱۵۰ میلیون تومان رساندید! و در نهایت در اولین روزهای اردیبهشت مجدداً ۳۰ میلیون تومان از طریق مهندس صنیعیفر دریافتی داشتید و ۱۰ درصد هم بابت نتایج ضعیف جریمه شدید که نشان میدهد کل مبلغ قرارداد ۲۰۰ میلیون تومانی خود را دریافت کردهاید و حالا نمیدانیم برای چه کسانی ننه من غریبم بازی در میآوردید؟ بماند اینکه چند بار هم طی همین نیمفصل پاداش گرفتهاید! و اگر هم امروز چنین گستاخی میکنید به این دلیل است که کل پولتان را گرفته و طلبی از باشگاه ندارید! شما اگر دلسوز بازیکنان یا همان تدارکات و ماساژور تیم بودید، لااقل یک بار درخصوص مطالبات آنها با باشگاه صحبت میکردید؛ دست به جیب کردن و پرداخت بخشی از پولهای مفت و بیزبانی که طی این سالها دریافت کرده بودید، به این عزیزان پیشکش!
در ضمن کجا و چه مدرکی موجود است که فرهاد صنیعیفر شب قبل از بازی استقلال استعفاء کرده؟ مگر مالک باشگاه استعفاء میکند؟ اگر استعفاء داده بود یا بهزعم شما کنارهگیری کرد چطور برای همان بازی چکهای هزینه بازی (هتل، اتوبوس و ...) از سوی شخص صنیعیفر صادر و هزینههای بازی پرداخت شد؟
هواداران نساجی مازندران باید بدانند چرا جنابعالی بهرغم این دریافتیها و هزینههایی که شده، قصد دارید میان مالکین باشگاه و هواداران اختلاف ایجاد کنید؟ هدف شما از بهم ریختن جو نساجی چیست؟ با هزینهکرد مهندس صنیعیفر طی دوسال و نیم اخیر و حضور مهندس حدادیان از ابتدای فصل جاری، تمام تیمهای پایه نساجی مازندران از لیگهای پایین به لیگ برتر صعود کرده و حتی برخی در این لیگ نتایج قابل قبولی گرفتهاند، پس آیه یأس خواندن برای مردم و دایه دلسوزتر از مادر شدن نه به قواره شما میخورد و نه به قیافهتان و کاملاً مردم را به این یقین میرساند که حضور افرادی مانند شما در این فوتبال باعث فراری شدن بخش خصوصی و حتی بخش دولتی برای هزینهکرد در این رشته پرطرفدار است!
ادعای حضور ۳۰ ساله در فوتبال دارید؛ با خودتان منصف باشید و مروری بر عملکرد ۳۰ سالهتان بکنید و بگویید در کدام تیم یک مقام ارزشمند بهدست آوردید و کدام بازیکن را به جامعه فوتبال معرفی کردهاید؟ آیا بهجز به خرج انداختن باشگاههای دولتی و خصوصی، عملکرد دیگری داشتید؟ چرا از راهآهن، صبای قم، سنگآهن بافق، پرسپولیس (امید)، سایپا و پیکان که در همه آنها دستیار دوم یا سوم بودید، اخراج شدید؟ راستی نابودی راهآهن، صبا و سنگ آهن بافق چند درصد به عملکرد فنی شما ربط دارد؟ اما از حضور مهندس صنیعیفر در فوتبال تنها دو سال و نیم میگذرد، اما همین مدیر بهزعم شما غیرفوتبالی، طی همین مدت، نساجی را با خیل هواداران انبوهش در ۴ رده سنی نوجوانان، جوانان، امید و بزرگسالان لیگ برتری کرده و امسال هم دو تیم امید و بزرگسالانش باعث ایجاد آبرو و اعتبار برای فوتبال مازندران در لیگ برتر شدند.
فرهاد صنیعیفر هیچ ادعایی نسبت به فوتبال ندارد و فقط عشق به فوتبال دارد و به همین دلیل است که از جیب خودش و شریکش و خانوادههایشان میزند و هزینه میکند، ولی یکی مثل تو به هر دری میزند تا ۵ درصد اضافه بگیرد. چرا دارید فرار رو به جلو میکنید؟
باید به حال این فوتبال گریست که افراد فنیاش، چون شما باشند که تنها به خود و منافع شخصشان میاندیشند و تازه طوری رفتار میکنند که مردم آنها را بهعنوان یک مصلح بشناسند! این فصل که با همه فراز و نشیبهایش گذشت، اما آینده باز هم درباره شما و عملکردتان قضاوت خواهد کرد.
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری میزان
کلیدواژه: لیگ برتر نساجی نساجی مازندران میزان صنیعی فر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۷۵۹۱۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خاطرات مهندس جعفر شریف امامی از کار در راه آهن
تین نیوز حبیب لاجوردی :
جعفر شریف امامی از مدیران عامل راه آهن بوده که کار را پس از اتمام درس از راه آهن شروع کرده و سلسه مراتب مختلف را به تدریج پیموده تا به سمت مدیرعامل راه آهن رسیده است. در اینجا خاطرات وی را که مربوط به فعالیت در راه آهن در گفتگو با پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد بیان کرده، آورده ایم:
معرفی و تحصیلاتس- قربان اگر اجازه بفرمایید اول شروع بکنیم با یک خلاصه ای: از خانواده تان، مرحوم پدرتان بفرمایید و بعد شرح بدهید رفتن تان را به اروپا و تحصیلات تان و بعد آن وقت می رسیم به موضوعات بعدی.
شریف امامی: آنچه که من راجع به خانواده ام می توانم بگویم این است که پدر من یک مرد روحانی بود و تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسۀ شرف بود و بعد از مدرسۀ شرف به مدرسۀ آلمانی رفتم آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم و بعد برای رفع احتیاجات راه آهن عده ای در حدود سی نفر از وزارت راه می فرستاد به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم. در آلمان ما در Brandenburger Zentralschule در مدرسۀ سنترال که مدرسۀ راه آهن بود هجده ماه تحصیل مربوط به رشته های مختلف راه آهن کردیم و به سه دسته تقسیم شدیم که هر دسته ای یک قسمت از راه آهن را تحصیل کردند و بعد به ایران مراجعت کردیم.
در موقع مراجعت ما را دو دسته کردند یک دسته فرستادند به راه آهن شمال که در آنجا آلمانها کار می کردند و یک دسته را به راه آهن جنوب فرستادند که آمریکایی ها بعداً برای ادامۀ ساختمان راه آهن آمدند. در آنجا مهندسی بود به نام Caroll که سر مهندس راه آهن بود.
سفر از تهران و توقف در لرستاندر اینجا خالی از فائده نخواهد بود که مختصری از وضع مسافرت خود را از تهران به اهواز شرح دهم، در آن موقع وسیلۀ مسافرت اگر عدۀ کافی بود می شد یک اتومبیل سواری دربست کرایه کرد و به مسافرت رفت و الا باید با اتومبیل باری که پست را می برد پهلوی شوفر نشسته و با پست به سفر برود. ما پنج نفر یک اتومبیل سواری کرایه کرده و به راه افتادیم. راه تا لرستان به طور عادی بود و در تمام شبانهروز مقدور بود که انسان حرکت کند، البته راه ها تماماً خاکی بود و هنوز آسفالت نشده بودند و حتی در تهران خیابآنهای آسفالت نداشت و عصرها در جوی خیابان از طرف بلدیه (شهرداری) آب جاری می کردند و سپورها با دلوی که داشتند خیابآنها را آب پاشی می کردند تا گردوخاک کمتر شود. و گاهی با مشک آب پاشی می شد که سپور مرتب می گفت پرهیز آب و از مشک آب می پاشید. در لرستان راه تازه ساخته شده بود و چون راه آهن نبود در طول راه روی ارتفاعات مشرف به جاده برج های ژاندارمری ساخته شده بود که در هر برج ۶ نفر مسلح بودند و تمام روز راه را زیرنظر داشتند و به محض اینکه تاریک می شد عبور و مرور ممنوع می شد زیرا ممکن بود که انسان مواجه با راهزن های طول راه بشود. موقعی که از لرستان عبور می کردیم ژاندرم ها در محلی که قهوه خآنهای بود جلوی مسافر را می گرفتند که در همانجا بیتوته کنند و چون ممکن بود تا قهوه خانه بعدی هوا تاریک شود مانع حرکت می شدند.
موقعی که اتومبیل به چالان چولان رسید نزدیک چهار بعدازظهر بود و جلو را گرفتند که باید همین جا بمانید و هر چه اصرار کردیم مفید قرار نگرفت لذا به متصدی قهوه خانه دستور دادیم که محلی را نزدیک رودخانه تمیز و آب پاشی کرده و تخت چوبی بگذارد که جای با صفایی بود بنشینیم، و چون همه چیز از حیث غذا و لوازم یعنی تخت سفری همراه داشتیم بساط را در آنجا پهن کرده و نشستیم. بعد از چند دقیقه سواری از دور نمایان شد که خیلی رشید و چابک به نظر می رسید، یک سرآمد نزد ما و از اسب پرید پایین و سلام کرد افسری بود به درجه نایب اول و وقتی که نشست و به او تعارف کردیم معلوم شد اول راه است و تازه افسر شده است و خود از دزدان معروف منطقه بوده و اینک از طرف سپهبد امیراحمدی فرماندۀ نیروی غرب مأمور حفاظت ۱۵۰ کیلومتر راه شده و به درجۀ افسری نائل شده است. البته خود او سواد خواندن و نوشتن نداشت و کارهای دفتری او را یک سرجوخه انجام می داد نام او عباس قونکه بود و شروع کرد از دزدی های قبل و اقدامات بعد برای امنیت منطقه و گرفتن دزدها با لهجۀ لری غلیظ تعریف کردن و فرستاد چند مرغ از ده نزدیک آوردند که سرخ کرده و با غذایی که ما داشتیم با هم خوردیم، ضمناً از جیبش کیف چرمی کوچکی بیرون آورد و در آن ستارۀ برنجی درآورد و نشان داد و گفت قصد دارم هر وقت حضرت اجل (سپهبد امیراحمدی) به اینجا بیاید اجازه بگیرم که درجه سلطانی (سروانی) داشته باشم و با ما مشورت می کرد که چگونه گزارش بدهد و جملات را تکرار می کرد تا حفظ شود. خلاصه از لرستان به بعد تا اهواز به هیچ وجه امن نبود و جز در روز زیر نظر ژاندارم ها مسافرت مقدور نبود.
مطلب دیگر که مناسب است ذکر شود وضع شهرهای خوزستان بالاخص شوشتر و دزفول و اهواز است که در آن موقع شاید در حدود ۷۵ درصد مردم تراخم داشتند و عدۀ زیادی کور بودند و از آب رودخانۀ کارون با مشگ برای خود آب حمل می کردند در محلی که دیگران مشغول قضای حاجت بودند. و در بازار شوشتر دکانی بود که هرچه نگاه کردم ندانستم که متاعش چیست وقتی پرسیدم گفتند گیوه فروشی است ولی روی گیوه ها آن قدر مگس نشسته بود که تمام سیاه به نظر می رسید و تشخیص مشکل می شد. کثافات مستراح ها در بعضی از خیابآنها از بالای بام به داخل کوچه می ریخت و با در اختیار بودن تمام عوامل توسعه از آب و آفتاب و زمین مستعد و سوخت ارزان فقیرترین و کثیف ترین افراد در آنجا دیده می شدند.
ورود به اهواز و ملاقات کارل سرمهندس راه آهن
در اهواز موقعی که ما وارد شدیم یک عده ای از رفقای ما از بعضی از مسائل تنقیداتی کردند که موجب شد کارل تلگرافی به تهران کرد و اظهار کرد که این محصلین را من اصلاً نمی خواهم همه را خواهش می کنم پس بگیرید و ما با اینها وقت اینکه سروکله بزنیم نداریم.
س- ایرادات چه بود؟
ج- راجع به ساختمان راه آهن ایراداتی گرفته بودند من جمله مربوط به ریل گذاری و از این قبیل.
س- مسئله فنی بود یا مسئله سیاسی…
ج- نه نه نه فقط فنی بود. بعد من به رفقا گفتم بنشینم یک قدری صحبت بکنیم ببینیم مصلحت ما چیست، بمانیم یا برویم چه بکنیم. بعد از بررسی هایی که کردیم به دو دلیل من و چند نفر از رفقا تصمیم گرفتیم که همانجا بمانیم، یکی اینکه در شمال هنوز مالاریا خیلی بود و من شخصاً از لحاظ مالاریا حساسیت داشتم و میل نداشتم در یک منطقه ای که مالاریا هست بروم کار بکنم. دوم اینکه در جنوب اساساً میدان کار وسیع تر بود و کارل که آنجا بود اختیارات بسیار وسیعی داشت و اعلی حضرت فقید نسبت به او فوق العاده توجه داشت برای اینکه علاقۀ شدید به پیشرفت راه آهن داشت. علیهذا اختیارات زیادی به کارل داده بود که حتی شاید از اختیارات وزیر هم زیادتر بود البته از لحاظ اداری. از این جهت من تقاضا کردم از کارل که ملاقاتش کنم و رفتم آنجا وقتی که به دفترش آمدم لباس با کراوات و پیراهن سفید داشتم. گفت با این ریخت آمد{ی} با من صحبت بکنی من اصلاً حاضر نیستم صحبت بکنم. گفتم چه جور من بیایم که شما حاضر می شوید صحبت بکنید؟ گفت باید بروید لباس کار بپوشید (اوورل آبی) آن وقت حاضرم صحبت بکنم.
س- مکالمه به انگلیسی بود یا به فارسی؟
ج- مترجم بود که این وسط یک مترجمی داشت به نام آقای علوی اهل محل بود بسیار مرد شریفی بود یک پایش را هم کوسه زده بود که شل بود ولی انگلیسیاش خیلی خوب بود و آنجا مترجم کارل او بود.
خلاصه رفتم در اهواز یک مغازۀ بزرگی بود به نام کراچی استور. در آن وقت هنوز هندوستان و پاکستان جزو مستعمرات انگلیس بود و کراچی را همه جزء هند و هر چی از پاکستانی ها بود همه را هندی می شناختیم. در کراچی استور چیزهای مختلف از اجناس خرازی و بزازی و حتی خیاطی داشت در واقع مثل یک گراندمگازان {فروشگاه بزرگ} اهواز بود در آن وقت. رفتیم آنجا و دستور دادم به یک لباس کار برایم تهیه بکند گفت لباس کار آماده دارم ولی بایستی که قدری اندازه بکنم. برای من یک دست لباس درست کرد و خریدم و آمدم فردا دومرتبه رفتم به کارل خواهش کردم که مرا بپذیرد و رفتم به دفترش و دید با لباس کار آمده ام گفت حالا حاضرم صحبت بکنم، گفت که شماها خیال نکنید که یک مقدار تئوری یاد گرفته اید من برای آن ارزش زیادی قائل هستم. من نتیجۀ کار می خواهم و بایستی بدهید که کار بکنید من همه گونه کمک می کنم ولی اگر که بخواهید بنشینید پشت میز در اداره و بخواهید همهاش با کاغذبازی و حرف وقت بگذرانید اینجا رشدی نخواهید کرد این را از حالا باید صریح بگویم. گفتم نه ما حاضریم که لباس کار هم بپوشیم و با همین لباس برویم سرکار و کار بکنیم.
گفت خیلی خوب فوراً تلفن کرد به رئیس قسمت مکانیک، Superintendent Mechanical شخصی بود به نام Moler آمد آنجا و گفت که با این شریفامامی مذاکره کرده ام و حاضر شده است که با کارمندان دیگر شما همکاری بکند و بایستی از پایین ترین مرحلۀ کار یعنی از عملگی باید شروع بکند و بیاید بالا من جور دیگر موافقت نمی کنم.
از عملگی تا نقشه خوانی و نصب کارخانه تعمیرات واگن و لکوموتیو
در آن موقع می خواستند یک کارخانۀ تعمیر درست بکنند برای تعمیرات واگن ها و لکوموتیوها و غیره و یک شخص ارمنی آنجا سرکارگر بود مرا مولر به او معرفی کرد که باید با او همکاری بکنم و او هم ملاحظه نکرد از همان روز اول با چند عملۀ عرب همراه کرد که مثلاً یک سرنردبان را یکی از آنها می گرفت و یک سرش را هم من می گرفتم تا اطمینان حاصل شود تا آماده هستیم که کار بکنیم. دو سه روزی که آنجا به این صورت شروع به کار کردم نقشه های کارخانه آمد که ماشین آلات را نصب بکنیم آنجا دیگر خود سرکارگر هم نمی توانست که خوب نقشه ها را بخواند و مجبور بود از من استفاده بکند و کارهای ریختن طرح فنداسیون ماشین آلات و پایه های مربوط به ترانسمیسون و غیره تمامش را دیگر من دستور می دادم که چه بکنند از این جهت بعد از چند روز شدم معاون سرکارگر یعنی یک قدم جلو رفتم تا بعد که کارخانه تعمیر را نصب کردیم و تمام شد، مولر مرا خواست و گفت که ما تعدادی منبع آب بایستی نصب بکنیم در بعضی ایستگاه های راه آهن برای احتیاجات آب گیری لکوموتیوها و می خواهیم اینها را مقاطعه بدهیم شما مراقبت بکنید که این کار را که می دهم به همین سرکارگر ارمنی که بکند مراقبت بکنید که قیمتش را حتیالمقدور ارزان و سریع تمام بکند تا بر آن اساس بتوانیم با او قرارداد ببندیم.
اولین کار مقاطعه کاری و اولین افزایش حقوق پنجاه درصدی
وقتی که ما شروع کردیم به نصب اولین منبع آب در اهواز که در آنجا دو تا باید نصب می شد بعد از آنکه اولی تمام شد آمدم به مولر گفتم در اینجا چون اختیاراتی نداشتم و هرچه سرکارگر می خواست می کرد صرفه جویی کامل نشده است من می توانم که منبع آب دومی را ارزان تر و سریع تر نصب بکنم. شما چون مایل بودید که حداقل قیمت و کوتاهترین زمان را به دست بیاورید من حاضرم که تعهد بکنم که این نظر را تأمین بکنم. مرا برد پیش کارل و گفت شریفامامی چنین اظهاری می کند و حاضر است. تعهد بکند که منبع آب دوم را خودش نصب بکند هم سریع تر و هم ارزان تر. کارل اعتبار محدودی کمتر از آنچه که آن سرکارگر خرج کرده بود به من داد و گفت که این اعتبار را در اختیارات می گذاریم برو هر کاری می توانی بکن ولی دیگر به من مراجعه نکن تا وقتی که منبع سوار شده باشد.
علیهذا رفتم و آن منبع را با تقریباً سه خمس قیمتی که او تمام کرده بود از لحاظ پرداخت دستمزد و در حدود چهار روز هم کوتاهتر از آنچه که او طول داده بود نصب کردم. بعد آمدم و به مولر گزارش دادم که کار منبع تمام شده است.
برخاست و آمد همراه من دید که منبع را نصب کرده ام و تمام شده است، مرا برد پیش کارل و به کارل گفت که شریفامامی منبع را سوار کرده و ارقامی را هم که گرفتم هم ارزان تر و هم زودتر تمام شده است. کارل گفت که پس می آیم خودم ببینم. آمد و خودش دید و همانجا دستور داد همۀ رؤسای ادارات بیایند به محل نصب منبع آب. رئیس حسابداری و رئیس کارگزینی کارپردازی و غیره همه آمدند.
س- رؤسای ادارات آمریکایی بودند؟
ج- نه نه، اینها فقط چند نفر رؤسای ادارات فنی آمریکایی بودند بقیه ایرانی بودند مثلاً رئیس حسابداری آقای جمال خان بود که رتبه ۹ داشت و آن وقت در خوزستان دو نفر رتبه ۹ بود یکی جمال خان بود و یکی پیشکار دارایی خوزستان. دو نفر رتبه ۹ بیشتر نبود آنجا رتبه آن وقت خیلی اهمیت داشت و کارمندانی که در راه آهن بودند تمام رتبه ۲، ۳، ۴ و اینها بودند. فقط یک نفر بود آقای فرمی که رتبه ۶ داشت و معاون جمال خان بود.
س- فرمی؟
ج- فرمی گویا آمد به آمریکا بعداً جمال خان که رتبه ۹ داشت معاون کارل بود. و فرمی هم معاون جمال خان. خلاصه اینها آمدند در بیرون اداره در فضای آزادی که ما منبع آب را سوار کرده بودیم و کارل شروع کرد به توضیح دادن که من با این جوان اول صحبت کردم و به او گفته بودم که باید از پایین شروع بکند و نشان بدهد که کار می تواند بکند تا کار مستقل بشود به او داد و از این قبیل حرف ها. حالا نشان داده است با اینکه واقعاً کارش را خوب می تواند از عهده برآید و مسئولیت های بیشتری آماده هستم که به او بدهم و حقوق را پنجاه درصد یکمرتبه اضافه کرد، بعد از جمعاً چهار پنج ماه بیشتر طول نکشیده بود که من در راهآهن شروع به کار کرده بودم.
س- مبلغ حقوق چند به چند اضافه شد؟
ج- چهارصد ریال بود شد ششصد ریال.
س- ماهی؟
ج- البته ماهی. بعد مرا کرد رئیس شعبه. تمام کارهای لوله کشی و نصب منابع آب و آهنگرخانه و نجارخانه و کارهای ساختمانی درها و پنجره ها و قالب پزی ها و غیره که برای طول راه و ایستگاه ها باید ساخته بشود همه آمد زیرنظر من.
س- این در چه سالی بود؟
ج- این در اوایل سال ۱۳۱۰ شمسی بود. در آن موقع حقوق خیلی خوبی دیگر پیدا کردم زیرا قیمت ها آنجا فوق العاده ارزان بود اگر مقایسه بکنید مثلاً از همانجایی که من لباس کار خریده بودم لباس معمولی می دادم درست کند برای من یک کتوشلوار روی اندازه می دوخت از پارچه کتانی فرمی به مبلغ چهار تومان. قیمت ها در این سطح بود یعنی یک کت وشلوار از پارچه و دوخت و غیره می شد در حدود چهار تومان و یا ما پانسیون بودیم در راه آهن به ماهی پانزده تومان یعنی ناهار و شام و چاشت و غیره همه اینها در ماه پانزده تومان میشد با سطح قیمت ها که از این قرار بود ماهی چهل تومان هم حقوق ماهیانه بود. به طوری که من از همان چهل تومان مبلغی صرفه جویی داشتم که مقداری فرش و میز تحریر و غیره بعداً برای خودم خریده بودم. به هر صورت آنجا یک شروع خیلی خوبی برای من شد که با ذوق و شوق و با علاقه شروع به کار کردم و وضع من در خود راه آهن و در وزارت راه یک وضع استثنایی در واقع شده بود که همه تا اندازه ای حتی رشک می بردند.
تاریخ انجام مصاحبه: پنج شنبه ۱۳ می ۱۹۸۲ { 23 اردیبهشت 1361 } در شهر نیویورک
آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید